جدول جو
جدول جو

معنی دهن گشاد - جستجوی لغت در جدول جو

دهن گشاد
(دَهََ گُ)
که دهانی باز و گشاده دارد، کوزه و شیشۀ دهن گشاد. مقابل دهن تنگ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ جَنْ نُ کَ دَ)
دهان گشادن. دهان باز کردن. گشودن دهان خود یا دیگری. (یادداشت مؤلف) ، کنایه است از لب به سخن گشادن. زبان گشادن. باز کردن دهان گفتن را. (یادداشت مؤلف) :
عجب نیست گر کودکی بی زبان
به لفظ می اول گشاید دهان.
ظهوری (از آنندراج).
- دهن از هم گشادن به گفتن، دهان باز کردن برای سخن گفتن:
تا نیک ندانی که سخن عین صواب است
باید که به گفتن دهن از هم نگشایی.
(گلستان)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بسط کردن. پهن وا کردن.
- پهن گشادن گوش، بدقت شنودن:
چو قیدافه آگه شد از قیدروش
ز بهر پسر پهن بگشاد گوش.
فردوسی.
بفرمود شه تا زبان برگشاد (فرستاده)
سخنها همه سر بسر کرد یاد
فریدون بدو پهن بگشاد گوش
چو بشنید مغزش برآمد بجوش.
فردوسی.
بدو گفت گودرز بازآر هوش
سخن بشنو و پهن بگشای گوش.
فردوسی.
تو ای گرد پیران بسیار هوش
بدین گفته ها پهن بگشای گوش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
در تداول عامه، کسی که سوراخ دبرش فراخ باشد، کنایه است از تنبل. کاهل. (فرهنگ فارسی معین). سخت کاهل در کارها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آدم تنبل و سست و پی کار نرو. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
که دهان او گشاده باشد. با دهان باز. گشوده دهان، کنایه است از متعجب و متحیر:
تیر گردون دهان گشاده بماند
پیش تیغ زبانش چون سوفار.
خاقانی.
سوفاروش ز حیرت وحشی دهان گشاده
شه چون زبان خنجر کرده به تیر لالش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ جَسْ سُ کَ دَ)
دهان گشودن. باز کردن دهان. (یادداشت مؤلف). شحر (ش / ش ) . فغر. (منتهی الارب). تشاخس. (منتهی الارب) :
این عجب بلبل که بگشاید دهان
تا خورد او خار را با گلستان.
مولوی.
، کنایه است از آغاز به تکلم کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ گُ)
گشاددل. دل گنده. دل فراخ. که همه کارها را به فردا گذارد. لاابالی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، کسی که از غم و غصه بیرون آمده و فرح و شادی بر او روی آورده باشد. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا